حاجی به قول دوستان صمیمی اش ، جوشی است. خودش هم دیگر این را باور دارد. می جوشد چون می گوید دلش می سوزد؛«درست است که اینروزها روی تخت بیمارستان هستم ولی دلم به حال جوانان مملکت میسوزد و اگر گاهی حرفی میزنم از سر دلسوزی است.»
روی تخت بیمارستان ، حالا اقلا باید 48 ساعت ممنوع الملاقات باشد اما این قدر دلش صاف است که وقتی با علی دایی روبرو می شود ، می ایستد ، شاگردش را در آغوش می گیرد و زار زار اشک شوق می ریزد. اشک هایی که حاجی را سبک می کند . مایلی احساسی ست خیلی احساسی . او جوشی ست ، خیلی جوشی . برای آنها که از دور تنها مصاحبه هایش را می بینند ، نماد عصبیت است اما آنها که پای حرف هایش نشسته اند ، انها که به گفته هایش دل داده اند ، می دانند در پی سلامت فوتبال است. در این فوتبال بی در و پیکری که همه دنبال نمدی هستند تا برای خود کلاهی بدوزند ، او به اندازه سهمش برداشته و این غیر قابل کتمان است.
مایلی روی تخت هم عصبانی است. عصبانی از آنچه برای خود ترسیم کرده از امپراتوری کارلوس کروش. از مردی که روزی به استقبالش رفته بود و هنوز هم وقتی می خواهد درباره اش حرف بزند ، می گوید:«مگر می شود توانایی فنی او را کتمان کرد. من می گویم او نگاهش به فوتبال ما مشکل دارد و کمکی به ما نکرده.»
این آخرین گفته حاجی روی تخت بیمارستان و خطاب به دوربین تلویزیون ؛باز طعنه است به کارلوس کروش . سرمربی تیم ملی که در اوج محبوبیت است حتی اگر مایلی این هیجان را کاذب بداند«امروز پزشکان به من قرصهایی دادهاند که حرص نخورم ولی همانطور که گفتم از سر دلسوزی است البته من عوض بشو نیستم. همین آقایانی که جوانان ما را نمیبینند و حتی میخواهند ما را زیر سؤال ببرند بیشترین پول را از فدراسیون گرفتهاند ولی طوری رفتار میکنند که انگارنه انگار.»
شاید یک ملاقات چند ساعته و چند ساعت بگومگوی بی واسطه از کارلوس کروش و مایلی کهن دو دوست صمیمی بسازد ، آنچه هیچ وقت کسی به دنبالش نرفته. اینکه مایلی کارلوس را از زاویه ای دیگر ببیند و کارلوس هم وجه دیگری از شخصیت مایلی کهن را در ذهن بسپارد. مردی که به عکس خیلی از اهالی فوتبال ، دوستی اش تا ته خط است .